web neveshte

Saturday, September 30, 2006

ترکه عاشق پری دریایی میشه بهش میگه عزیزم من عاشقتم زنم میشی ؟ پریه جواب میده نمیتونم اخه من که ادم نیستم ترکه میگه تو
فکر کردی من ادمم؟
قزوینی میره پیش روانکاو میگه اقای دکتر میخوام بدونم این کودک درون که میگن کجاست؟
و خداوند به موسی گفت،،،ای موسی حال که بسرزمین قزوین رسیدی عصای خود را بزمین بنداز،،،و موسی چنین کرد و انگاه خداوند ندا داد حال اگر خایه داری دولا شو و ورش دار
ستاد بازسازی شعار های انقلابی با توجه به احتمال حضور خواهران در استادیم این شعار اقایان را اصلاح کرد شیر سماور،،،،اگزوز خاور....اوا دیدی خواهر،،،،رفت کجای داور؟
از بچه ترکه میپرسن حضرت یوسف بعد از اینکه رفت تو شکم ماهی چی شد؟میگه برای بیرون اوردنش یونسکو رو درست کردن

Wednesday, September 27, 2006

هيچ كس نميتونه به دلش ياد بده كه نشكنه ولي ميتونه يادش بده كه وقتي شكست لبه تيزشدست اوني رو كه دلش رو شكسته نبره!

بچه ها شوخی شوخی به گنجشکها سنگ می زنند... و گنجشکها جدی جدی می میرند...
آدمها شوخی شوخی زخم می زنند... و قلبها جدی جدی می شکنند...
و تو شوخی شوخی لبخند می زنی... و من جدی جدی عاشق می شوم
...

Sunday, September 17, 2006

قطار ایران، قطار آمریکا**
یک ای میل به دست من رسید از طرف یک طنزنویس بامزه به اسم عقل کل. این نوشته را می خواستم تغییر بدهم یا چیزهایی به آن اضافه کنم، اما اینقدر همه چیز سر جایش بود که فقط دخالت های کوچکی در آن کردم. این نوشته را بخوانید.
اخیرا یکی از روزنامه های آمریکایی نوشته بود ایران و آمریکا مثل دو قطار می مونن که با سرعت به طرف همدیگه در حال حرکت هستند. من نمی دونم تو قطار آمریکایی ها چه خبره ولی احتمالا توی قطار شیر تو شیر ایرانی ها این اتفاقات داره می افته:
احمدی نژاد توی لوکوموتیو نشسته و داره رانندگی می کنه، ولی اصلا جلوش رو نگاه نمی کنه، فعلا داره از مناظر اطراف لذت می بره، و برای جمعیت دست تکون می ده، ولی کف کفشش گیر کرده روی گاز و داره تخت گاز می ره.
لاریجانی با پیژامه بغل دست احمدی نژاد نشسته و داره چرت می زنه. گاهی بیدار می شه می گه: هنوز نرسیدیم؟
بزرگ تری نشسته توی واگن درجه یک داره مرتب شعار می ده و می گه: همچین با قطارمون بکوبیم به قطارشون که دشمن له و لورده بشه.
رفسنجانی پشت سر بزرگ تر نشسته و می گه: آقا! ما می تونیم رانندگی کنیم؟ این ها دارن خیلی تند می رن. من که دارم مرتب زیرم کیک زرد درست می کنم.
متکی رفته توالت بیرون هم نمی آد. یک صف طولانی آفتابه به دستان هم پشت در توالت درست شده.بسیجی ها توی قطار مشغول جدا کردن برادران از خواهران هستند. هر کوپه ای که سر می زنن یکی داره کارهای نباید می کنه، گاهی هم یک نفر رو می گیرن و از قطار پرتش می کنن بیرون.
اصلاح طلبان ته قطار نشستن دارن هی داد می زنن: آقا! ما رو پیاده کنین.
دانشجوهایی که بدون بلیت سوار شدن، شعار می دن: « لوکوموتیو رو رها کن، فکری به حال ما کن.» و مرتب دارن صندلی شون رو عوض می کنن تا مامورهای قطارپیداشون نکنن.
بقیه علما توی رستوران نشستن دارن مرغ می خورن. بقیه رو هم راه نمی دن توی رستوران.
حسنی نشسته می گه: تو تونل می رین؟ غلط می کنین می رین
.